روز زایمان
تو این شبا اخر خیلی خسته بودم سنگین شده بودم باد بارداری داشتم مفاصلم درد می کرد و که دندون درد و خارش شدید بدن به همراه کهیر هم اضافه شده بود من برا به دنیا امدنتون لحظه شماری میکردم تا روز دوشنبه یک مرداد اخر شب با با حسین رفتیم خونه و یکسری لوازم مورد نیاز برای روزا اول بدنیا امدنتون رو اوردیم دکتر بهم گفته بود از ساعت 12 شب دیگه چیزی نخورم برای عمل سه شنبه صبح خواستیم ماشین بگیریم ،اسنب یا کارپینو ماشین گیرمون نیومد ساعت حدود 6 صبح بود منو بابا به همراه مامان زری رفتیم بیمارستان بازرگانان بابا حسین کارا بستری رو انجام داد فرمها رو پر کرد بعد یه دست بند بهدست من بستن و من رو فرستادن بلوک زایمان لباس اتاق عمل رو پوشیدم ...
نویسنده :
مامانی
22:25