بعد از عمل من رو بردن اتاق ریکاوری یه یک ساعتی اونجا بودم یه کم لرز داشتم بعد من رو فرستادن اتاق بستری اتاق ما چها تخته بود ، دوتا دیگه هم تو اتاق بودن که داشتن ترخیص میشدن من رو رو تخت گذاشتن و بالشت رو از زیر سرم کشیدن و گفتنتا ساعت دوازده شب هیچی نخور و سرتو بلند نکن بعد شمارو اوردن تو اتاق پرده رو دور تخت من کشیدن تا بابا هم بتونه بیاد پیش ما چون هنوز چند ساعت تا ساعت ملاقات مونده بود دکتر کودکان امد منو شما رو دید بعد به مامان بزرگا گفت چطور به بچه ها شیر بدن ون من بیحس بودم نمیتونستم شیر بدم یه کم که گذشت خاله سارا امد تا اتاق رو یه کم تزیین کنه و گلسر به سر منو و شما بزنه یه کم که گذشت ساعت ملاقات که 3 تا 4 بود شروع شد ...