عسلعسل، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
غزلغزل، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

دو فرشته کوچولو

اولین دندان عسل

عسل قشنگم تو ،اخر نه ماهگی دندونت  نیش زد عسلک من تو 8 ماهگی شرو ع کرد به چهار دستو پا رفتن البته از یه ماه قبل سینه خیز میرفت  اونم این سرباز های اسیب دیده یه دستی و پرشی :-)
27 خرداد 1398

شش ماهگی

از چی بگم از واکسنتون که باید میزدید یا از غدا خور شدن فسقلی هام چقدر خوبه که هستید این شیش ماه شاید سر جمع چهار یا پنج روز خونمون بودیم همش خونه مامان زری بودیم چقدر زود گذشت نمیدونم را بی اشتها شدید مولتی براتون گرفتم شاید اشتها تون باز شه تو شیش ماهگی 7 کیلو بودید هر کدوم
9 بهمن 1397

شب چله

شما حدودا 5 ماهه بودید همه خونه مامان زری جمع شده بودیم شب خوبی بود حیف برنامه نمزار عکس بزارم همش گیر میکنه  تو عکس گذاشتن منم کم تحمل :-) بیخیال عکس شدم
9 بهمن 1397

اولین مسافرت

اولین مسافرت شما مشهد بود درست زمانی که هنوز چهل روزتون هم نشده بود با مامان زری اینا و دایی حمید ،و خاله شکوفه با ماشین رفتیم چقدر هم خوش گذشت
9 بهمن 1397

سفره حضرت رقیه

از وقتی فهمیدیم دوتا فرشته کوچولو قرار داشته باشیم کلی نذر رو نیاز کردیم که هر دو صحیح و سالم باشین وقتی به دنیا امدید و چند ما گذشت براتون سفره حضرت رقیه که نذر داشتیم رو انداختیم ...
13 دی 1397

واکسن چهار ماهگی

این واکسن هم مثل واکسن دوماهگی یه کم سخت بود هردو تب کردید چند روز گذشت غزل بهتر نشد یه شب شدیدتر تب و لرز کرد انقدر ترسیدم که شب اصلا نخوابیدم و صبح بردمش دکتر رقیه سلطانی  خدایش دکتر خوبی بود معاینه کرد گفت دو روز دیگه بیار اگه خوب نشد دوروز بعد دوباره غزل رو بردم گفت گلوش چرک کرده  و دارو داد گفت فردا بیار ببینم  منم فرداش بردم دوباره چک شدی بعد گفت هر روز زنگ بزنم و وضعیت رو گذارش بدم تا کاملا خوب بشی اون روز که بردمت دکتر 5 شنبه بودو ما عید زهرا داشتیم
13 دی 1397

اولین دکتر

عسلم خیلی یوبوست داشتی قبل از 40 روزگیت زمانی که یک ماه یا کمتر سن داشتی هر ده یا پانزده روز یک بار اونم با کمک وازلین و شیاف صابون دست شوی میکردی خیلی نگران بودم بردمت دکتر پیش دکتر روان پارسا تو هفده شهریور برات قطره گیاهی نوشت و گفت نمیشه دارو داد چون خیلی کوچیکه بچه به قطره ملین که برای زردی بچه میدن اکثرا داد و بعد از چند بار استفاده بهتر شدی دکتر بعدی نوبت غزل بود که به خاطر یه لک رو پاش بردمش دکتر پوست و گفت چیزی نیست خاله و جای نگرانی نیست
13 دی 1397